دل به دست آر که خلوتگه دلدار دل است
راز دار حرم ومحرم اسرار دل است
دوش از روزنه ی دیده نظر می کردم
دیدم ازهرعملی عامل هرکار دل است
مسجد ودیر وخرابات وکلیسا وکنشت
رهسپار حرم و خانه خمار دل است
هر متاعی که شود وارد بازار جهان
دیده دلال بود لیک خریدار دل است
چند از دست دلم ناله وفریاد کنم
باوجودی که مرا یاور وغمخوار دل است
دشمن خانگی ودزد درونی دل بود
طالب سیم وزروجبه ودستار دل است
بعد یک عمر خیانت هله معلومم شد
خائن ومجرم وبیرحم وستمکار دل است
هرکه پرهیز ندارد نبرد فیض وجود
باعث محنت وبیماری بیمار دل است
روز اول که هوس کرد نمیدانستم
آنکه رسوا کندم عاقبت کار دل است
همه ازغیر بنالند من ازدست دلم
به خداآنکه مراکرد گرفتار دل است
ناگهان اهل دلی گفت: که هان سهو مکن
غیر دل جمله به خواب اندر وبیدار دل است
دل اگز صاف شود آینه قبله نماست
مشرق شمس هدی مطلع انوار دل است
عالم علم لدنی است چه گویی از دل
بلکه از کیفیت عشق خبردار دل است
رومیازار دلی را که به دلدار قسم
"حرم محترم عترت اطهار دل است"
نفس میشوم خودت بود محرک ساعی
چند گویی که گنهکار وستمکار دل است